فرنوش داوري
طراحي داخلي ساختمان،طراحي وپياده سازي طرح ها با نرم افزارهاي روز معماري دنيا
داستان من يعني پرنوش از بهار ?? شروع ميشه ،روزهايي که دلم براي رويا وآرزوهاي کودکيم تنگ شد،ياد دوراني افتادم که دوست داشتم بي نهايت عروسک داشتم وبراشون لباس هاي رنگارنگ مي دوختم،اين رويا يکهو در ذهنم روشن شد وبه دنبال الگوهاي ساخت عروسک رفتم وباعروسک هاي روسي آشنا شدم نه يک دل هزار دل عاشقشون شدم.
يه پرنده خونگي (عروس هلندي)دارم به اسم چيکوکه از روزهاي اول کنارم بود بهم دلگرمي ميداد و کمک دستم بود البته از اون کمکا که بايد دنبالش ميدويدي تا ازش سوزن ته گردارو بگيري من عاشق محيط زيستم سعي ميکنم ازش مراقبت کنم،وبيشتر از همه عاشق سگ هام،درصدي از درآمدم و هرماه براشون غذا ميگيرم ويا کمک ميکنم براي درمانشون ،دوستام ميگن حيوونا چه پرنده ها وچه سگ ها خوب ميدونن پيش کي بيان که سير بشن يا درمان بشن.
به هرحال بگم که تمام لحظات من به عشق و سعي در شاد بودن ميگذره،پنجره اتاق کارم هميشه رو به آفتاب وحياط پراز درخت وصداي پرنده ست تا يادم باشه زندگي در جريان واين لحظه اين منم که با عشق از تکه پارچه ها زيباترين عروسک ها رو خلق ميکنم تا دربرابرم بايستن وبه چشمام خيره بشن وبهشون بگم به زندگي ما خوش اومديد،شما براي شادي دل ولبخند روي لب هاي صاحب هاتون خلق شديد فراموش نکنيد هرگزهرگز????
ليسانس معماري